تسوکوموگامی ارواح یا ماربیتو می تونن اشیای با عمر نسبتا زیاد رو پردازش کنن و فرم های فیزیکی بگیرن. هیوما کوناتو اگرچه جزو قبیله سائنومه هست که مسئول ارسال صلح آمیز و آرام این ارواح به دنیای خودشونن، اون قبیله خودش متنفره چون که اونا یه چیزی رو که خیلی براش ارزشمند بوده رو ازش گرفتن. برای از بین بردن این تنفر، پدربزرگ هیوما اونو میفرسته تا با بوتان ناگاتسوکی زندگی کنه که یه دختر استاد شش تسوکوموگامی دوستانست و مثل عضوی از خونوادشون باهاشون زندگی می کنه.
ژنگ دا کیان شخصیتی بی دقت و عزت نفس بسیار پایینی دارد و کارمند یک شرکت تبلیغاتی است. مو زی لی، رئیس یک شرکت نوپا است که به نظر می رسد شخص شوخ طبعی است ولی در واقع او اصول و شخصیتی سرسخت دارد. این دو به صورت تصادفی با یک دیگر ملاقات میکنند و…
روی ژن ژن زندگی ساده و شادی را تحت حمایت همسر خود داشت. اما همه چیز در یک لحظه پس از مرگ شوهرش ناپدید میشود و مقدار زیادی بدهی به گردن او می افتد. ناگهان وکیل گائو جون وارد زندگی او می شود و…
در سال 1937 با آماده شدن ارتش ژاپن برای آغاز یک جنگ تهاجمی تمام عیار علیه چین، اوضاع در شمال پر تنش میشود. در همان زمان ژانگ سونگلینگ که در آستانه عروسی قرار داشت، دسیسه های یک خائن منجر به قتل عام خانواده اش می شود. از این رو او قاطعانه به ارتش می پیوندد تا شجاعانه در برابر دشمن بجنگد.
همه چیز دست به دست هم می دهد تا به همراه مطبوعات عقیدتی و ابزار اغواگری، ابزار سیاسی حزب نازی شبه نظامی در تدارک جنگ، جوانان هیتلر ابزاری برای قربانی کردن عمدی یک جوان شود و ...
شین سرپرست بخش فناوری اطلاعات یک بانک بود اما توسط شرکت اخراج شد و دوست دخترش او را ترک کرد. با این حال، او هنوز خوشبین است که به رویای کارآفرینی خود پایبند باشد.
داستانی بین فنگ روچه یک بالدار طلایی و ژو جینگ کونگ بزرگت ترین جادوگر منطقه لانژو. قدرت های بسیاری درحال جستجو برای یافتن تنها دختر فنگ تیان یی هستند که …
سونگ مو (Eric) سرآشپز محبوبیست که به علت کشته شدن ناگهانی والدینش در آتش سوزی به روستایی به نام سوها مهاجرت کرده و زندگی آرام خود را سپری میکند اما این آرامش با ورود طراح مد معروف یو جین (Go Won-Hee) به روستا که حافظه خود را در یک تصادف از دست داده ، به هم میخورد ، یو جین که پس از دست دادن حافظه اش کارهای غیر عادی زیادی از خود نشان میدهد ، سکوت و آرامش روستا را از بین میبرد و…
سوزان توي “بار” ي که شريف رئيسشه کار ميکنه وبه شريف علاقه داره؛ ولي چشماي شريف غير از گوليزار هيچ دختر ديگه اي رو نمي بينه و از سوزان هم خواهش ميکنه که گوليزار رو متقاعد کنه تا توي “بار” شريف کار کنه از طرفي گوليزار هم با مشکلات زيادي دست و پنجه نرم ميکنه که يکي از اين مشکلات هم ازدواج با مرد سن بالايي به اسم “بحري” آقاست در حيني که گوليزار سعي ميکنه از پس اين مشکلات بر بياد, زندگي اش به طرز ناگهاني اي تغيير ميکنه محمد رفعت خان؛ پدر واقعي گوليزار که صاحب کارخانه ي “شير و پنير” و يکي از کارخانه دار هاي پولدار ترکيه ست در بستر مرگه و وصيت ميکنه قبل از مرگش گوليزار رو ببرن پيشش و با اونها توي ويلاي پدرش زندگي کنه بزرگ خاندان “کاهيا” سالها از وجود گوليزار خبر داشته پسر “کاهيا” و “ويسل” يعني “مورات” از لحظه اي که گوليزار رو مي بينه يک دل نه صد دل عاشقش ميشه اما اين وسط يه مشکلي وجود داره؛ مورات نامزد “مينه” يعني دختر محمد رفعت خان ئه. گوليزار با زندگي در ويلا هم سعي ميکنه به آرزوهاش برسه و هم از طرفي سعي ميکنه با مشکلات قبليش هم بجنگه و رفعشون بکنه و از طرفي هم متوجه ميشه که اونم يه احساسي نسبت به مورات داره
فاتح ، يک کانديداي موفق ديپلماتي هست که به مردم شعار باور و اميد ميدهد ،او وقتي به نمايندگي امور خارجي ترکيه منصوب شده يک خبر از ويران کايا زندگي او را تغيير ميدهد . چون بخشدار ويران کايا شهيد شده است . او با حمايت رئيس, کانديد بخشدار شدن ويران کايا ميشود ….
وکيل موفق و تنها به اسم باريش بوکا وقتي که به يکي از سخت ترين پرونده هاش برميخوره ، با دختر سمج و زيرکي که راننده تاکسي هست به اسم آسلي آشنا ميشود. باريشي که داستاني نمونده که کشف نکرده باشه. داستان کرم شب تاب يک دنيايي هست که نميدونه و نديده رو بهش نشون ميده و براي دوتاشون که از دنياي هاي متفاوتي هستن در انتها عشق منتظر آنهاست...
سرکان ، که از طرف عشق بچگيش و زن آرزو هاش به خاطر پول ترک شده و دويگو ، که از کار بي کار شده و تحت فشار خونه هست، از يک ديگر بيخبرند راهشون به هم ديگه ميخوره. به اسرار دوستانشون که در فکر رسيدن به پول ثروت با راحت ترين راه ممکن هستند وارد يک فيلم دروغين ميشوند ؛اما خبر ندارند که دل جفتشون توي يه عشق بزرگ ميفته و …
زينو که در آمستردام به عنوان پرستار بچه در يک بيمارستان کار ميکند از مردي که براي اولين بار عاشقش ميشه حامله ميشه وزينو که فکر ميکنه قراره با بچه ش و عشقش يه خانواده ميسازه از نقشه هايي که زندگي براش کشيده بي خبره.خشم ناگهاني زينو اونو از آرزوهاش و فرزندش دور ميکنه ولي يه رابطه ي جدا نشدني با خانواده ي آکباش تشکيل ميشه خانواده ي آکباش معروف ترين کارکنان بخش انرژي ترکيه هستن.“بوي فرزند” حکايت زينو ي معصومي هس که به دختر شجاع و جنگجو و بي رحم تبديل ميشه وحکايت اصلاني که به خاطر وجدان و مجبوريت با يکي ازدواج کرده و از عشق دل کنده ولي يک روزه زندگيش عوض ميشه و …
زينب يکي از پنج فرزند خانواده ي اسن، که در يکي از محله هاي قديمي استانبول زندگي ميکنند هست. مراد از بچگي عاشق زينب بوده و کنان وارث يکي از خانواده ي اصيل و پولدار است. زينب بعد از پيشنهاد ازدواج مراد با کنان آشنا ميشود و بين دو راهي مي ماند. يک طرف راه مرادي که عاشق زينب هست ولي او آن را دوست ندارد و يک طرف راه کناني که حتي اگر بخواهد نميتواند در مقابل جذبه ي او بايستد. زينب که در انتخاب بين يک لنگر گاه امن و يک درياي آزاد و بي کران در تردد هست به شناخت و بازپرسي دوباره ي عشق مي پردازد. دشمني بين کنان و مراد رفته رفته بالا مي گيرد و زينب بين آن ها مي ماند. عشق وغرور، قصه ي زينب هست که تلاش ميکند بين دشمني کنان و مورات زنده بماند.
اين سريال در مورد حركت هايى هست كه جوانهاى مناطق مختلف را تحت تاثير قرار ميدهد در مورد جوانهايى كه در موقعيت هاى جنگى ايستادگى ميكنند.. در اين مجموعه اتفاقات سالهاي 1968 و 1972 و حكايت يک عشق محال به تصوير کشيده مي شود. جوانان اين منطقه هرچند باهم به جدال مي پردازند ولي در مواقع سخت و زمينه هاي انساني مثل برادر رفتار ميكنند.. اين سريال حكايت يه عشق محال در دهه ى 70 رو شرح ميده و در پشت زمينه ى آن وقايع سياسى را روايت مي کند.